مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
شکسته بال و پـری شوق آسمان دارد درون سیـنه خود زخـم بیـکـران دارد همان که قامت صبر از صبوریش خم بود در اوج قـلـه مـاتـم شکـوه پـرچـم بود هـمـان کـه آیـنـۀ روشـن حـقـایـق بـود همان که هم دم هفتاد و دو شقایق بود همان که از غم هجران شکسته قامت او هزار خاطره مانده است از اسارت او هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود هزار خاطره از کودکی که گم شده بود به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو تـمـام حـس مـرا پُـر ز آه کـن بــانــو چقدر بغض نشسته به روی حنجرتان! بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟ شـبـیـه آیـنـه های شـکـسـتـه می مـانـید چـه قـدر آیه اَمّن یُـجـیب می خـوانـید! من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم من از گـرسنگی هر شبت خـبـر دارم نـه سـایـه ای ز تـرحـم، نه آب آوردند بــرای تــشـنـگــیـت آفــتــاب آوردنــد تـو ای سـپــیـدۀ صبـح قـیـام عـاشـورا پـــیــام آور ســرخ پــیــام عــاشـــورا بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست هـنـوز بین شماها کـبـوتـری باقـیـست صـدای غــرشِ الله اکـبـری باقـیـسـت میان دشت عـلـمـدارِ دیگری باقـیـست |